من دلم می خواهد دانش آموزم را از کلاس بیرون کنم واو به جای تفکر در بهترین شیوه ی شکستن حرمت من به فکر چرایی افتادن سیب باشد..

من دلم میخواهد دانش آموزم را بترسانم و او در واگن قطار برق را اختراع کند..

من دلم میخواهد قلب دانش آموزم را بشکنم و او در وصف ظلم من سهراب شود..

من دلم میخواهد چراغ خانه ها را خاموش کنم تا جبار باغچه بانی روی دیوارها نقاشی بکشد..

من دلم می خواهد بیمار شوم تا دانش آموزم برای درمان من پزشک شود..

من دلم میخواهد دانش آموزم برای من اقتدار بورزد تا میهنش را پاسداری کند..

من دلم میخواهد تفکر درکائنات را به تو بیاموزم..

من دلم میخواهد اندیشیدن را .. پرواز را..خلق کردن را. .سرودن را به تو بیاموزم..

خودم سهراب نشدم.. اما دلم میخواهد کلاسم پر از سهراب باشد...



تاريخ : ا نويسنده : sadigh ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.